پای خست، پایمال شده، لگدکوب شده، خسته، درمانده، ناتوان، عاجز، برای مثال دل خسته و محرومم و پی خسته و گمراه / گریان به سپیده دم و نالان به سحرگاه (خسروانی - شاعران بی دیوان - ۱۲۰)
پای خست، پایمال شده، لگدکوب شده، خسته، درمانده، ناتوان، عاجز، برای مِثال دل خسته و محرومم و پی خسته و گمراه / گریان به سپیده دم و نالان به سحرگاه (خسروانی - شاعران بی دیوان - ۱۲۰)
مرکّب از: بی + سکه، که سکه ندارد. زر و سیم بی نقش. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء)، زر و سیم بی نگار. غیرمضروب: که بی سکه ای را چه یارا بود که هم سکۀ نام دارا بود؟ نظامی. ، حماقت و گولی. (ناظم الاطباء)
مُرَکَّب اَز: بی + سکه، که سکه ندارد. زر و سیم بی نقش. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء)، زر و سیم بی نگار. غیرمضروب: که بی سکه ای را چه یارا بود که هم سکۀ نام دارا بود؟ نظامی. ، حماقت و گولی. (ناظم الاطباء)